ارتعاشاتِ بنیاسرائیلی
گاهی، بعضی از چیزها آنقدر واضح است که هرچقدر هم بخواهیم لباسِ شرعی بپوشانیمش یا توجیهاش کنیم، باز هم قابلِ هضم نخواهد بود! سرآخر اگر کلاهمان را قاضی کنیم، متوجه میشویم که این لباسِ شرعی، یک کلاهِ شرعی بود بر سرِ خودمان!
حالا هرچقدر هم به رشوه بگوییم شیرینی! مگر شیرین میشود؟؟؟؟!!! هرچقدر بگوییم دروغِ مصلحتی! مگر توجیه میشود؟؟؟؟!!!
البته اصلِ این مدعا بر میگردد به وجدانِ آدمی. کسی نمیتواند خودش را راضی به انجامِ گناهی کند، مگر اینکه از درون خود را توجیه کند که این کار گناه نیست، ولو اینکه این توجیه قابلِ قبول هم نباشد، کفایت میکند.
.
از مقدمه کمی جلوتر میرویم.
مغزِ انسان با همهی پیچیدگیها و ساختارِ عجیب و ظریف، که همواره منظم عمل میکند، یک سری اصول و قواعد دارد که این خود یک سری اصول و قواعد عقلی را به دنبال میآورد. منظور چیست؟ خب اگر این اصول و قواعد عقلی نبودند، نمیشد برای احکامِ عقلی، اعتباری قائل شد! یحتمل علم هم درآن صورت اعتبارِ خودش را از دست میداد! همان علمی که میگوید مغزِ بشر که از میلیاردها نورون و سلول و دونیمکرهی راست و چپ و مخ و مخچه و پیاز که کلا اندرونِ قشر خاکستری و سفیدش جای گرفتهاند، طبقِ اصول و قواعدی عمل میکند.
این ضمایرِ اندرونیِ مغز هم جزئی از این قواعد هستند. خودآگاه - نیمه خودآگاه و ناخودآگاه.
مابقی به کنار. این ناخودآگاه چه میگوید این وسط؟ میگوید اگر دستِ شما با یک جسمِ داغ برخوردکرد، بدونِ اینکه خودتان بخواهید، سیستمِ عصبیِ مرکزی این دستور را به نخاع میدهد که فورا دستتان را بکشد. و این مانند فعالیتِ ماهیچهی قلب، در اختیارِ شما نیست.
.
شنیدهاید که شاعری به نامِ باباطاهرِ عریانِ قرنِ پنجمی، شعری اینچنین سرود:
ز دستِ دیده و دل هردو فریاد که هرچه دیده بیند دل کند یاد
نازِ شستش... شعرِ زیباییست!
بگذریم.
حاجآقای قرائتی میگفت اگر مردی را در شرایط مهیجی قرار دهیم و تحریک نشود، یحتمل به مردانگیِ او باید شک کرد!
مانندِ همانهایی که میگویند، با فلان دختر فلان ارتباط را دارم... اما به خود اعتماد دارم! اصلا تحریک نمیشوم!!! که این اعتماد، اعتماد به سقفی بیش نیست. چرا که همین تحریک، دستِ جنابِ ضمیرِناخودآگاه میباشد. و اصولش حکم میکند که تحریک شود.
.
نگاه را جالبتر میکنیم. این روایت از پیامبراکرم(ص)؛
"از گفتگو و اختلاط با زنان بپرهیز. به راستی هیچ مردی با زن نامحرمی در خلوت سخن نمیگوید مگر اینکه در دل او نسبت به وی رغبت پیدا می کند" *
شمارا یادِ کدام ویژگی مغز میاندازد؟
این روایت از مولا علی(ع) چطور؟
"اختلاط و گفتگو مردان با زنان نامحرم سبب نزول بلا و بدبختی خواهد شد،و دلها را منحرف میسازد" *
یک سری از چیزها، اگر چه ظاهرش تغییر میکند، اما در باطن همان است که بود. در رابطه با شخصِ نامحرم هم همینگونه است. این فضای مجازی چه چیزی را تغییر داده؟ که اینگونه دختران و پسران، بیپرده و خودمانی باهم رابطه برقرار میکنند. اینکه میگویم رابطه، حتما نباید تماسِ بدنیای، چیزی برقرار شود، نه! و اینکه میگویم دختران و پسران، منظور آنهایی نیستند که در فضای حقیقی هم با نامحرمان ارتباط دارند. منظور این بچه مذهبیهایی هستند که در فضای حقیقی تن به رابطهای ندادهاند. آن دخترانی که بیرون از خانه پا نمیگذراند مگر اینکه حجابشان را رعایت کنند. آن دخترانی که در کوچه و خیابان لبخندشان را نثار نامحرم نمیکنند تا مبادا دلِ پسری بلرزد.
منِ پسر و شمای دختر در فضای حقیقی، بانامحرمی صحبت نمیکنیم، مگر به ضرورت. میدانید که منظور از ضرورت چیست؟!
به طرف میگویم چه دلیلی دارد با دخترانِ مردم در اینترنت چت کنی؟ میگوید چت نیست. سرِ مسائل اجتماعی جامعه صحبت میکنیم! میگویم چه مسائلی؟ میگوید سرِ بزرگترین معضلاتِ جوانان و مشکلات جامعه. ما صحبتمان سرِ مسائلِ فرهنگی است. یک نوع مباحثه است.
دیگر به این نتیجه رسیدم که مشکلاتِ جامعه فقط باید به دستِ همینها به حل برسد! اصلا حتما باید یک طرفِ قضیه نامحرم باشد! اصلا پسر قحطی است در فضای مجازی!
اگر توهین نبود، میگفتم خر خودتی! و او هم حتما در جواب میگفت: ما که حرفهای عاشقانه نمیزنیم! و من یادِ آن حرفِ حاجآقا قرائتی میافتادم!!!
اینها همان توجیحهایی است که ارتعاشهایش به خیلیها رسیده.
و امان از این ضمیرِ تاخودآگاه که میگوید:
این نظر، این کامنت، این متن، فقط یک نوشته نیست! اینها آدم نیستند اما اثری هستند که از جانبِ آدمی فرستاده شده است. و زمان که میگذرد، دل را بیمار میکند. دوست دارد فراتر برود. دلش میخواهد صدای آن اثر را بشنود. یک زنگی بزند. میخواهد یک تصویری از او ببیند. و بعد میخواهد کسی که تصویرش را دیده، خودش را ببیند. در این دیدار یک تماس ایجاد میشود، اما نه تماسِ جسمی. کمی پیشتر که میرود، تماسِ جسمیِ غیرِ جنسی.
اینها ذائقهی انسان است. و ما انسانیم.
::::
* مرآت النساء: ص 141